دل نوشته
 
Design by : NazTarin

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 8859
تعداد مطالب : 44
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

یک قطار سریع با چراغ های روشن،عبور کرد و اتاقک سوزنبان را به لرزه درآورد.
شازده کوچولو:اینها خیلی عجله دارند پی چه می گردند؟
سوزنبان:حتی راننده قطار هم نمی داند!
_مگر از جایی که بودند راضی نبودند؟
_آدم هرگز از جایی که هست راضی نیست.


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

 



همیشه روزهایی است که انسان ، در آن ، کسانی را که دوست می داشته ، بیگانه می یابد ...!

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

«اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تفریح می شود تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی.

اگر فقیر باشی، برعکس، سرما بدبختی می شود؛ و آن وقت یاد می گیری که حتی از زیبایی ِ یک منظره زیر برف متنفر باشی.

کودکِ من! تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد، مثل آزادی. ما تنها توی رَحِم برابر هستیم.»

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

میخواهم حداقل یک نفر باشد که من با او از همه چیز همانطور حرف بزنم که با خودم حرف می زنم


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

گاهي زندگي كردن ،بيشتر از تير زدن به خود  دل و جرات مي خواهد...



ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

همیشه خوک‌ها تصمیم می‌گرفتند
سایر حیوانات هرگز نمی‌توانستند تصمیمی اتخاذ کنند ولی رای دادن را یاد گرفته بودند
 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

من همیشه زندگانی را بمسخره گرفتم، دنیا، مردم همه ش بچشم یک بازیچه، یک ننگ، یک چیز پوچ و بی معنی است. میخواستم بخوابم و دیگر بیدار نشوم و خواب هم نبینم.


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

 

آن کسی را که در آینه می‌دیدم، مردی غریبه در حمام یا دست‌شویی منزل من بود؛

کسی که نمی‌دانستم آیا او موجودی مضحک است یا جدی؟

مردی با بینی دراز و صورتی به سان ارواح ...

و آن وقت بود که از ترس تا آن جا که توان داشتم، با سرعت پیش ماری می‌رفتم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم.

 

 

 

....

از آینه دور شدم.

 

آن چه در آینه دیده بودم,برایم جالب و خوشایند بود.حتی لحظه ای هم به این مسئله فکر نکردم

که این خود من بوده ام که در آینه مشاهده کرده ام.

آن چه من دیده بودم دیگر یک دلقک نبود!

مرده ای بود که نقش یک مرده را بازی می کرد...

 

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

شاید بعضی ها در زندگی روزمره شان آدم های پستی باشند،اما در وضعیت بحرانی می توانند به قدیس تبدیل شوند.

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

 فقط یک گناه وجود دارد. و آن دزدی است...دروغ که بگویی حق کسی را از دانستن حقیقت می درزدی  


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

روباه گفت : آدم فقط از چیزایی که اهلی می کند میتواند سر درارد.
آدم ها دیگه برای سردرآوردن از چیزا وقت ندارند.
همه چیزرا همین جور آماده از دکان ها میخرند.
اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدم ها مانده اند بی دوست...

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

در زندگي زخمهايي هست..

زخمهايي که مثل درد جزوي از گوشت و خون من شده اند.

مثل يک رفيق هميشگي همراه منند و بغايت با وفا.

دردي که مثل سوهان يا مثل خوره سر بر مي آورد و ذهنم را خراش مي دهد. اما اين، عين درد من است. من، اين بيرون گم شده ام..

 

من، انگار که با زخم بزرگ شده باشم.

عادتم شده است. من از ترکهاي روي ديوار هم براي خودم زخم مي سازم.

 

شايد بهتر باشد بگويم زندگي من گاهي زخمي مي شود که مثل خوره روحم را در انزوا مي خورد…

****************************************************

«رفتم جلو آینه، ولی از شدت ترس دست هایم را جلو صورتم گرفتم- دیدم شبیه، نه، اصلا پیرمرد خنزرپنزری شده بودم»

...

 

« آنچه که زندگی بوده است از دست داده ام، گذاشتم و خواستم از دستم برود. فقط می خواهم پیش از آنکه بروم، دردهائی که مرا خرده خرده یا سعله گوشه ی این اتاق خورده است روی کاغذ بیاورم، چون به این وسیله بهتر می توانم افکار خودم را مرتب و منظم بکنم.»

 

*************************************************

فقط با سایه ی خودم خوب میتوانم حرف بزنم ، فقط او میتواند مرا بشناسد، او حتما میفهمد..


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ برچسب:, توسط  بروفه

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد